فیلم و فایلهای کمیاب صوتی و تصویری

انواع کلیپ و فایلهای صوتی و تصویری خانوادگی

فیلم و فایلهای کمیاب صوتی و تصویری

انواع کلیپ و فایلهای صوتی و تصویری خانوادگی

shahre/ghesseh

دوشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ

فایل صوتی

شهر قصه


شهرقصهشهرقصهشهرقصهشهرقصه

شهر قصه (قسمت اول)      شهر قصه (قسمت دوم)      شهر قصه (قسمت سوم)      شهر قصه (قسمت چهارم)

قیمت: 2000 تومان            قیمت: 2000 تومان              قیمت: 2000 تومان            قیمت: 2000 تومان

لینک خرید                        لینک خرید                         لینک خرید                        لینک خرید



نویسنده: بیژن مفید

صداپیشگان: 

قصه گو: جمیله ندایی

روباه/ معلم: بیژن مفید

خر/ خراط/ کارگر: محمود استاد محمد

میمون/ مطرب/ روشنفکر: آرش استاد محمد

فیل/غریبه: حسین والامنش

سگ/عطار: فرهاد صوفی

بز/ بزاز: بیژن مفید

ملا: غلامعلی خسروی

موش/ جوان عاشق: هومن مفید

خاله سوسکه/ دختر جوان: تهمینه مدنی

شتر/ نقال/ نمدمال: بیژن مفید

اسب: سهیل سوزنی

طوطی/ شاعر: سهیل سوزنی

قاطر/ نعلبند: بهمن مفید

سال اجرا: 1347 هجری شمسی / شیراز


شهرقصه در 8000 صفحه تایپ شده و هشت ساعت نوار ضبط شده از متن آن موجود است. بیژن مفید یکی از نسخه ها را با گروه نمایش برنامه دوم رادیو ضبط کرده بود. با جا افتادن کار در خانه پیشاهنگی ناحیه پنج تهران، خیابان شهباز که آتلیه تئاتر نامیده میشد، حدود یک سال هر هفته این نمایشنامه با تماشاچیان دعوتی اجرا می شد.

تمرینات و اجراها یک سال ادامه د اشت. اردیبهشت 1347 فرخ غفاری، خجسته کیا و رضا قطبی شهر قصه را به جشن هنر دوم دعوت کرد. شهرقصه چهارشب در جشن هنر شیراز، سه ماه در تئاتر سنگلج (بیست و پنج شهریور)، شش ماه در انجمن اطلاعات بانوان و چند شب در شهرهای جنوب ایران اجرا شد. (آبادان، مسجدسلیمان، آغازجاری).

 

بیژن مفید در بروشور شهر قصه نوشته‌است:

«شهر قصه حکایت انسان‌های ساختهٔ ذهن یک قصه‌گوست؛ انسان‌هایی که ماسک حیوانات را به چهره دارند و به دنیای پر از ریا و دروغ کوچکشان خو گرفته‌اند. یک روز یک انسان جدید به شهر وارد می‌شود و به رنگ آنها درمی‌آید و هویت خود را از دست می‌دهد.»

بیژن مفید در مورد شهر قصه در مصاحبه‌ای با بصیر نصیری در مجله نگین، شمارهٔ ۴۳، آذرماه ۱۳۴۷ در جواب سؤالی می‌گوید:

«س – پرسوناژهای شما در طول نمایش به بهره‌کشی و سودجویی از هم می‌پردازند. چه نیرویی این روابط را برپا نگه داشته‌است؟

ج – بحث تلخی‌ست. در حقیقت، شهر قصه، قصهٔ گرگ‌هاست. روایت است در شب‌های سرد زمستان، دو گرگ گرسنه به هم می‌رسند. از ترس روبروی هم می‌نشینند و مواظب یکدیگرند که یکی آن دیگری را از شدت گرسنگی پاره نکند. کم‌کم گرگانِ دیگر می‌رسند و همه دورِ هم می‌نشینند و مواظب یکدیگر پلک نمی‌زنند. هر بار یکی خسته می‌شود و پلک می‌زند، بقیه بر سرش می‌ریزند و پاره‌پاره‌اش می‌کنند؛ و متوجه نیستند که زمان پاییدن یکدیگر، شاید شکارهایی رد شده‌اند و آنها ندیده‌اند. شهر قصه، حکایت حلقهٔ گرگ‌هاست و تراژدی نکبت‌بار آدمیزاد. شاید اگر هرکدام از آنها حرکتی می‌کردند، وضعشان این‌همه دردناک نبود.»

و چند خط بعد می‌گوید: «نکته اینکه این کار کمک زیادی به پُر شدن فاصلهٔ فکری بین روشن‌فکر و مردم عادی می‌کند. این دو دسته در عصر ما روزبه‌روز از هم فاصله می‌گیرند. این فاصله باید روزی از بین برود. کار من کوششی است برای پُر کردن این خندق ذهنی بین روشن‌فکر و مردم.»


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی